آمنه مستقیمی | شهرآرانیوز؛ ازجمله این عبرتها، پرهیز از دنیاطلبی است؛ همان ویژگی که باعث شد پسر صحابه رسول خدا (ص) بهخاطر ملک ری، سر از تن فرزند پیامبر (ص) جدا کند. در بررسی این عبرت عاشورایی با حجتالاسلاموالمسلمین قاسم خانجانی، استاد تاریخ اسلام و عضو هیئتعلمی پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، گفتگو کردهایم که در ادامه میخوانید.
یکی از سنتهای الهی، ابتلا و امتحان است که صداقت در ایمان و دینداری و ادعای آن را ثابت میکند. مهمترین آیهای که بهصراحت بر این مسئله تأکید میکند، آیه دوم از سوره مبارکه عنکبوت است که میفرماید: «أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا یُفْتَنُونَ»؛ یعنی اینطور نیست که مردم صرف اینکه بگویند ایمان آوردهایم، رها شوند، بلکه هرکه در هر برهه و شرایطی و در هر جریان و جایگاه و نقطه جغرافیایی، مشمول ابتلای الهی قرار میگیرد و به تعبیر آیه شریفه یادشده، انسان رها نمیشود تا امتحان و آزمایش شود و ادعای ایمان او به تعبیر امروزی، راستیآزمایی شود، از اینرو در هر زمانی این ابتلا رخ میدهد؛ چنانکه نمونه بارز اجرای این سنت الهی در قیام عاشورای حسینی و در واقعه کربلا رخ داد. آنجا، هم برای کسانی که به امامحسین (ع) علاقه و محبت داشتند و با نامه از ایشان برای آمدن به کوفه دعوت کردند و هم برای خواص، ابتلا و امتحان رقم خورد.
شاید بارزترین چهره درمیان آنها که موقعیتی داشتند و دارای نقش مؤثری در کربلا بودند، عمربنسعد باشد؛ او که از نظر اجتماعی در سطحی بالا قرار داشت و فرزند یکی از صحابه و خود از کارگزاران خلفا و فرماندهان فتوحات بود، مستقیم در مسیر قیام حسینی دچار این ابتلا و امتحان و نهایتا مردود شد. همچنین بودند کسانی که با حضرت سیدالشهدا (ع) قولوقرار گذاشتند، اما از یاری ایشان دست کشیدند.
در زیارات به محضر امامحسین (ع)، محبت و همراهی و وفاداری خودمان را اعلام میکنیم، اما این موضوع اگر محدود به کلام و زبان باشد، چیزی را ثابت نمیکند؛ چون آنها هم که حضرت سیدالشهدا (ع) را به کوفه دعوت کردند، چنین ادعایی داشتند، اما در عمل دست خود را به خون امام (ع) آغشته کردند.
امروز هم در همراهی با کسی که به نیابت از امامزمان (عج) عهدهدار مدیریت و هدایت جامعه است، در معرض ابتلا و آزمون قرار داریم؛ بهویژه اینکه ایشان در معرکههای مختلف، هشدار میدهند این ما هستیم که اگر بصیرت لازم را نداشته باشیم، راه را گم میکنیم و در امتحان مردود میشویم. گویی «اِنّی سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ وَحَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُمْ» چیزی جز لقلقه زبان نیست؛ چون حتما نباید عاشورای ۶۱هجری پیشروی ما باشد که بخواهیم امام را یاری کنیم یا ایشان را تنها بگذاریم.
مایی که در شرایطی بهمراتب آسانتر از کربلا، اینچنین راه را گم میکنیم، معلوم نیست اگر در کربلای دوران امامحسین (ع) قرار میگرفتیم، چه میکردیم؛ چون برایمان پیش نیامده است، یزیدیان را تقبیح میکنیم. باید ببینیم اگر در آن وضعیت قرار بگیریم، چه میکنیم. وقتی در شرایط بسیار سادهتر و روشنتر، راه را گم میکنیم، چه تضمینی وجود دارد که در بزنگاهها راه را گم نکنیم؟
این ایام، شبکههای مجازی و ماهوارهای، دائم درحال شبههافکنی و تخریب و حمله به ارزشهای اسلام و انقلاب و چهرههای ارزشی هستند و ظاهر حقبهجانب گرفته و به قدری به بیراهه رفتهاند که دوره طاغوت را با امروز مقایسه میکنند، آنهم دورهای که جز سیاهی چیزی نداشت، درمقابل دورهای با اینهمه رهاورد برای مردم.
اصل نظام و موفقیتها و موقعیت جهانی را نباید بهدلیل مشکلات، نادیده گرفت. اینها ابتلا و امتحانی است که باید مراقب باشیم در معرکه آنها مردود نشویم؛ چنانکه بسیار بودهاند افراد موجه و نقدکننده جریان مخالف انقلاب و نظام و تفکر لیبرالیستی و سرمایهداری که امروز در همان جناح قرار گرفتهاند و ناقد تصمیمهای سیاسی نظام و رهبری شدهاند. این بدان معنا نیست که همه درست کار میکنند یا هیچ مشکلی وجود ندارد، بلکه منظور آن است که نباید نقد به یک حرکت و اقدام، منجر به آن شود که از اصل نظام و جریان خط امام راحل (ره) و شهدا و نظام اسلامی فاصله بگیریم. امروز یکی از ابتلائات مهم برای نیروهای ارزشی، همین امتحان است، درحالیکه در بسیاری از مواقع، خودشان متوجه این ابتلائات خزنده، دقیق و پیچیده نیستند.
از قیام عاشورا هم که عبور کنیم، این ابتلا و امتحان الهی در همیشه تاریخ جریان دارد و کسی نمیتواند خود را جدای از این سنت بداند. امروز هم ما همه در معرض این ابتلا قرار داریم. نکته مهم آنکه این دوراهیهای تعیینکنندهای که پیشروی ما قرار میگیرد، بر سرنوشت ما بسیار اثرگذار است.
گاه انسان درظاهر متوجه این امتحان نمیشود یا اگر هم متوجه باشد، انتخاب دشوار نیست، اما در کربلا این دوراهی و انتخاب برای کسانی همچون عمربنسعد، بسیار سخت بود و چهبسا خود ما هم اگر در آن شرایط قرار بگیریم، موفقتر از او عمل نکنیم. چون عُمر وقتی بر سر این دوراهی قرار میگیرد، قسم خورده، میگوید من سرگردان ماندهام و نمیدانم چه باید بکنم.
این مرحلهای بسیار سخت است و عمر نهایتا برای ملک ری و برخی منافع دیگر مردود شد؛ هرچند امامحسین (ع) تلاش بسیار کردند که او از دنیاطلبی دست بکشد؛ چون امام از وعدههای ابنزیاد به عمر، مطلع بودند و به عمر فرمودند تو از گندم ری نخواهی خورد و حتی به او وعده رفع نگرانیهایش درباره خانواده و کسبوکار را دادند، اما او به قدری در دام دنیاطلبی گیر کرده بود که نتوانست در معرکه انتخاب، روسفید و همراه امام شود و برپایه پیشبینی حضرت اباعبدا... (ع)، نهتنها به ملک ری نرسید، بلکه به شیوهای فجیع کشته شد.
همچنین عبیدا... بنحر جعفی، از کسانی بود که نتوانست دنیا را رها کند. امامحسین (ع) با وی نیز مذاکره کردند و به او وعده پذیرفتن توبه و گذشتن از معاصیاش را دادند، اما وی در پاسخ به حضرت گفت: «من از کوفه خارج شدم که نه با شما باشم، نه علیهتان. مرکبی تندرو دارم؛ آن را دراختیار شما قرار میدهم» که حضرت سیدالشهدا (ع) نپذیرفتند، بنابراین در معرکه کربلا، راه یافتن به عرصه سعادت، هموار و ممکن بود، اما دنیاطلبی و انتخابهای اشتباه، بسیاری را از این مسیر بازداشت.
اگر دنیاطلبی را صرفا در منافع مادی و برخورداری از رفاه در زندگی تعبیر کنیم، دایره آن بسیار محدود میشود، اما اگر دایره را وسیعتر بگیریم، میبینیم که صرفا منافع مادی و رفاه زندگی را شامل نمیشود، بلکه شاخههای متعددی دارد که بخشی از آن، رفاه و تأمین مالی است و بخشی از وجوه آن مرموز است که در باطن، دنیاطلبی است، اما با ادعای حقطلبی، بروز و ظهور میکند؛ برای مثال اگر به برخی معارضان بگویی چرا از جبهه حق جدا شدید، در پاسخ میگویند ما درپی حق هستیم. هم تشخیص این دامها سخت است و هم سربلند بیرون آمدن از آنها. برخی میگویند این وظیفه ماست و اگر ما نگوییم، چه کسی بگوید؟
دنیاطلبی یعنی جدا کردن خط خودمان از امام و رهبر. در زمان عاشورا و پیشتر در زمانامیرالمؤمنین (ع)، نیز چنین بود و آنها که خطشان را از امام (ع) جدا کردند، مدعی بودند که «لا حُکْمَ إِلّا لِلّه»، اما دقیقا کارشان دنیایی بود؛ چون از، ولی خدا جدا شده بودند. معیار در دنیایی یا غیردنیایی بودن کار چه از نظر رقابتهای سیاسی، چه از نظر فهم و درک و بینش نادرست حقیقت، جدا شدن از، ولی است. این جدایی از امام، مهمترین و بارزترین شاخص دنیاطلبی است.
اینکه به هر دلیل و انگیزه و بهانه از، ولی خدا که برحق جریان دینی انقلابی را پیش میبرد، جدا شویم، عین دنیاطلبی است؛ چه در زمان حضور امام معصوم چه در عصر غیبت، معیار همین است. انگیزههای این دنیاطلبی میتواند ملک ری باشد یا ادعای حقگرایی برای امثال خوارج یا روشنگری و نقد نظام اسلامی در این زمانه. برای آنکه دنیاطلبی را بشناسیم و ریشههایش را بخشکانیم، این معیار یعنی تبعیت از ولی، بسیار مطلوب و گرهگشاست.